سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلنوشته

دلم میخوادتوی رگام به جای خون عشق تو باشه .

دلـــــــم میخواد تو نفسـم گرمــی مهر تو باشه .


دلم میخواد تو قلب من همیشه عشق تو باشه .

دلم میخواد آتش عشق من و تو تا زنده ایم روشن باشه .


دلم میخواد که قلب من همیشه پیش تو باشه .

دلم میخواد که فصل عشق من و تو واسه همیشه بهار باشه .



دلم میخواد که رو لبات همیشه لبخند باشه .

دلم میخواد که عشقمـــــــون توی جهـــان یکی باشه .


دلم میخواد که دست من فقط تو دست تو باشه .

دلم میخواد که رو دیوار همیشه عکس تو باشه .


دلم میخواد که قلب تو همیشه مال من باشه .

دلـــم میخواد که قلب من همیشه پیش تو باشه


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/6/7 ] [ 6:41 عصر ] [ soodabehtarabi ] [ نظرات () ]
با من بگو غصه ها تو



با من بگو از هر آنچه تورا این چنین آوره ات کرده

مجنون بی لیلی
لیلی بی مجنون

شیرین تر از فرهاد
فرهاد بی شیرین

خسروی باشیرین
شیرین زده از خسرو

فریاد تلخ عشق
آوای بی مجنون

این است صدای عشق؟
عشقی که میگفتی؟


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/6/7 ] [ 6:38 عصر ] [ soodabehtarabi ] [ نظرات () ]
عشق من

عکس های عاشقانه - سری 26

امشب میخوام از خوشحالی سر بزارم به آسمون عشقم بهم گفت عزیزم دوستت دارم از دل و جون

بلند میگفت که تا آخر برای هم باشیم خدا

زیر لبش دعا میکرد یه وقت جدا نشیم خدا

یه وقت نشه خدا جونم دلش اسیر غم بشه

خیلی دوسش دارم ولی نزار که عاشقم بشه

آروم آروم باید برم قلبشو تنها بزارم

دیگه باید بهش بگم میخوام که تنهات بزارم

 عزیز من گریه نکن قسمت من یکی دیگست

بهم میگفت پیشم بمون عاشقتم همین و بس

 نمیشه مال هم باشیم فک نکن این یه بازیه

اینکه میخوام پیشم باشی این خواسته ی زیادیه؟

 تورو خدا گریه نکن اشکاتو پاک کن گل من

باشه سریع پاک میکنم فقط نرو از پیش من

دلم واست تنگ میشه و عشقت تو یادم میمونه

کی بود تورو ازم گرفت؟ بدجور منو میسوزونه

خداحافظ عزیز من دوستت دارم از دل و جون

این دیگه باره آخره میگم که پیش من بمون

خداحافظ بهترینم غم نخور دنیا گذره

باشه ولی اینو بدون آهم ازت نمیگذره.


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/6/7 ] [ 6:36 عصر ] [ soodabehtarabi ] [ نظرات () ]
عشق دیوانگی

 

زمان های قدیم? وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود. فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

ذکاوت گفت بیایید بازی کنیم. مثل قایم باشک!

دیوانگی فریاد زد: آره قبوله من چشم می زارم!

چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد?‌ همه قبول کردند.

دیوانگی چشم هایش را بست و شروع به شمردن کرد: یک? ... دو? ... سه? ... !

همه به دنبال جایی بودند که قایم بشوند.

نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد.

خیانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

اصالت به میان ابر ها رفت.

هوس به مرکز زمین راه افتاد.

دروغ که می گفت به اعماق کویر خواهد رفت? به اعماق دریا رفت.

طعم داخل یک سیب سرخ قرار گرفت.

حسادت هم رفت داخل یک چاه عمیق.

آرام آرام همه قایم شده بودند و

دیوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه? هفتادو چهار? ...

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

تعجبی هم ندارد. قایم کردن عشق خیلی سخت است.

دیوانگی داشت به عدد 100 نزدیک می شد? که عشق رفت وسط یک دسته گل رز آرام نشت.

دیوانگی فریاد زد: دارم میام. دارم میام ...

همان اول کار تنبلی را دید. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قایم شود.

بعد هم نظافت را یافت. خلاصه نوبت به دیگران رسید. اما از عشق خبری نبود.

دیوانگی دیگر خسته شده بود که حسادت حسودیش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

دیوانگی با هیجان زیادی یک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.

صدای ناله ای بلند شد.

عشق از داخل شاخه ها بیرون آمد? دست هایش را جلوی صورتش گرفته بود و از بین انگشتانش خون می ریخت.

شاخهء درخت? چشمان عشق را کور کرده بود.

دیوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت

حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نیست دوست من? تو دیگه نمیتونی کاری بکنی? فقط ازت خواهش می کنم از این به بعد یار من باش.

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.

و از همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/6/7 ] [ 6:35 عصر ] [ soodabehtarabi ] [ نظرات () ]
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ